حرف هایی دختری که نمیتونه به کسی بگه ولی اینجا میگه
این وبلاگ برای اینه که من بتونم خاطرات روزمره ام رو اینجا بگم
سلام بروبچ خوبین من دوباره برگشتم اگه دوس داشتین برام نظر بذارین خوش حال میشم سلام دوستای گلم اول از همتون معذرت میخوام برای اینکه این چندروزنبودم بعداینکه ازتون ناراحتم خوب اگه میخواین خاطرات این چندروزم رو بخونید اول یه سری رو انیجا میگم بقیه رو گذاشتم ادامه مطلب
سلام دوستای گلم ببخشید امشب خیلی سرم شلوغ بود مجبور شدم که یکمی دیر اپ کنم اخه امروزهم جریانی داشتم برای خودم امروز صبح داشتم خواب امیر تتلو رو باارمین 2اف ام رو میدیدم خیلی خیلی خیلی چرت بود سلام میکنم به همه همه همه همه دوستای نازومهربونم که امروز با این همه نظراتی که دادن منو واقعا غافلگیر کردنن نیگا کنید چه قدر خرکیف شدم خوب امروزساعت 8 صبح از لالا ناز بیدار شدم"چه قدر من دختر سحرخیزیم" وایی دوستای گلم واقعا خیلی خوش حال میشم نظر میدین از ته دلم خوش حال میشم پس بازم نظر بدین خوب ایناهم یه سری نی نی های خیلی خیلی خوشگل هستن که من عاشقشونم ببینید بی معرفتی میشه برای دخترا 2 تا بذارم برای پسرا 1 بعد برای پسرا هم میذارم خوب اینم جدیدترین مدل کت شلوار برای اقایون اینا جدیدترین مدل های لاک هست که براتون گذاشتم خیلی باحاله
چرا این قدر نظرات کم شده
اینم بی شوخی میگم اگه ببینم این قدر نطرات کمه وبسایتم رو میبندم
پس لطفا نظر بدین که منم دیگه ناامید نشم
اگه یادتون باشه گفته بودم که مامانم قراره یه مهمونی بده و جاری جدیدشو معرفی کنه
خلاصه که جمعه مهمونی خیلی کوچولو داد که مامان بزرگ و بابابزرگم و عموم و زن عمو جدیدم توش حضور داشتن
منم یه تی شرت پوشیده بودم که روش عکس لیدی گاگا بود،یه شلوارک جین ابی لجنی،موهام چون تا کمرم ادامه داره رو هم از بالای سرم دم اسبی کردم
ارایشم هم خیلی ملیح بود چون احیا بود تصمیم گرفتم کم ارایش کنم یه سایه یاسی،یه برق لب ،مداد و ریمل زدم به صورتم
واییییییی ولی چشمتون روز بد نبینه وقتی رفتم تو پذیرایی هی مامان بزرگم میگفت خوب دیگه نگین جون حالا دیگه فقط باید تو بری خونه بخت منو نیگا
اخه دیگه تنها دختر مجرد کل فامیل من بودم و 7-8 تا پسر ......اما من زن هر بیچاره ای بشم دوروزه به این حالت درمیاد
خلاصه بعدش باهمدم سفره شام رو چیندم
وایی خیلی خوش مزه بود اما زیاد نخوردم اخه میترسم چاق بشم
خداییش حیفه که دوسال تمام وقتت رو بذاری هیکلت رو درست کنه وبعد یهو یه شبی بزنی خرابش کنی
خوب حالا برین ادامه مطلب.......
بعد باصدای اف اف از لالا همه بیدار شدیم همدم خانوم بود کلیدش رو یادش رفته بود بیچاره
بعدکه اومد بالا کلی عذر خواهی کرد که دیر اومده و زنگ زده بازم بیچاره
من که امروز رو روضه گرفته بودم اصلا نه گشنه بودم نه تشنه
هویجوری نشستم علاف بازی اول
اول تلوزیون دیدم
بعد رفتم وب گردی
همین جوری نشسته بودم اومدم که برم تو اتاق تو پله ها سرم گیج رفت دیگه نفهمیدم چی شد
ولی وقتی بیدار شدم دیدم دکتر بالای سرمه
وهمدم هم داره صلوات میفرسته
گفتم همدم چی شده،گفت دخترم تو از پله ها افتادی زمین وقل خوردی پایین
اخه چرا بابا یه روز روضه گرفته بودم ها
دکتر گفت فشارم افتاده بوده و نباید دیگه روضه بگیرم اخه چرا جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
دکتر دست زد به بالای دلم گفت اینجاییکه دست میزم هم درد میکنه گفتم نه گفت خداروشکر معده درد نداری
تازه مامانم از راه رسید وایییییییی خیلی حرسم در اومده تازه میگه اخه بی بی چی شده
وایی منم سرمم رو کشیدم داد زدم هیچی شما چه طوری دویدم تو اتاقم ولی سرم خیلی گیج میرفت اونجایی هم که سرم رو کشیده ام هم کبود شد دکترم هم گفت به مامانم خانوم این دختر شما دیوونه است الان سرش گیج میره میخوره یه این و اون ور بعد شما از چشم من میبینید منم نشستم گوشه اتاقم و گریه کردم
اخه چرا همه از دست من اسی ان؟چرا کسی منو دوست نداره
چرا این همه چرا تو مغز من داره بندری میزنه
شب هم بابام اومده میگه نگین چرا زیر چشمات باد کرده
قضیه رو براش توضیح دادم رفته دیده که مامانم داره با دوستش صحبت میکنه
و بهش میگه ساکت
بعداز 25 مین حرف زدن بابام میگه چرا نگین رو اینطوری کردی چرا بهش توجه نمیکنی
میگه من و تو نباید به نگین کاری داشته باشیم خودش بزرگ شده باید دنبال یه همدم بگرده باید جووونی کنه
وایییی باورم نمیشه این قدر زود ازم خسته شدن
دارم یه فکرایی میکنم برای همیشه از دستم خلاص شن
الان که دارم مینویسم با یه دستم مینویسم اخه اون دستم کبود شده درد میکنه
برام دعا کنین خواهش میکنم برام دعا کنید باید الان دیگه بخوابم پس شب بخیر
امروز اومدم تا اولین خاطراتم رو اپ کنم
اخه امروز کلاس بسکتبال داشتم.خوب بعله یادم رفته بود که بگم بنده ورزشکار تشریف دارم
بسکتبال بازی میکنم....
اما خوب اشکال نداره دیگه باید برم اخه خدداییش هم خیلی به این ورزش علاقه دارم هم که خیلی بلتم
خلاصه دیدم همدم خانوم نیومده وهمه در لالا به سر میبرن
مجبورشدم خودم صبحونه درست کنم
البته صبحونه منظورم همون شیره با کیک دیگه
خلاصه وقتی خوردم ،ازشانس خیلی خوبم همدم خانوم کلید انداخت درو باز کرد
تو دلم گفتم "امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
بعد سرویسم اومد دنبالم که بریم کلاس،چون با راننده سرویسم خیلی جورم یه سی دی تووپ دادم گذاشت وای جییییییییییییییییییییییییغ
انقدر خر کیف شده بودم و تازه داشتم از این اهنگ استفاده میکردم که رسیدیم
وقتی رفتم تو کلاس صبا یکی از دوستام برام یه گوشواره خریده بود هویجوری بدون مناسبت
وایی خیلی خوشگله،اخه چه قدر این بروبکس مامهربونن
اره بعد بهمون گفتن که شنبه یه بازی خیلی خیلی خیلی مهم داریم که به نفرات 1سکه میدن
بعدش از شانس خیلی خیلی عالی بنده منم گذاشتن تو تیم
من هی گفتم من از دور بچه هارو تشویق میکنم نذاشتن که
بعد که اومدم خونه جای کل ملت خالی نشستم رفتم تو اینترنت بعد همدم خانوم هم هی برام میوه و ابمیوه میاورد
اخه بهش گفتم که شنبه بازی دارم هی میگفتم اینارو بخور تقویت شی حالا منو نیگا
تادیروز حتی اسمم نمیدونست حالا برام همه چیز میاره که تقویت بشم بعدشم هی نشست از خاطرات جوونیش تعریف کرد دوباره منونیگاه
میگفت تو کل دخترای فامیل از همه شرتر من بودم ،خیلی چست وچابک بودم خلاصه کل محله منو میشناخته،مث این که خیلی هم خوشگل بوده
خیلی باحال بود میگفت جوونیم تباه شد
عزیزم مامانم میگه وقتی تو بچه بودی فقط همدم ازت مراقبت میکرد من اصلا ندیمت کی بزرگ شدی منو
اینم از مامان ما میگه نمیدونستم کی بزرگ شدی
خدایش از هرچی شانس اوردم از مامان شانس نداشتم
بعدم ساعت 6 بود که مامانم اومد خونه یهو تلفن زنگ زد و مامانم بعد از45 دقیقه حرف زدن دادزد که شنبه قراره با دوستاش بره قشم
منو باش تازه میخواستم بهش بگم شنبه بیاد بازی منو ببینه ولی مث اینه کارایی مهم تر از تک دخترش داره
نمیدونم چرا دارم این حرف هارو به شما میزنم ولی واقعا خیلی خیلی خیلی خیلی دلم تنگه ببخشید سرتون رو درد اوردم لطفا با نظراتون ارومم کنید
پس فعلا بای تا های
ميدونين عشق چه رنگيه؟؟؟
ميدونين عشقق چه مزه اي داره؟؟؟
ميدونين عشق چه بويي داره؟؟؟
ميدونين عاشق چه شکليه؟؟؟
ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟
مدونين قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟
ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟
ميدونين ...؟؟؟
اگه جواب اين همه سئوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندس...
وقتي
يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدي
طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن
همه چي با يک نگاه شروع ميشه
اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ...
محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه.
حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي.
مي بيني كار دل رو؟
شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و
جدال طولاني با خودت چشات رو رو هم مي زاري ولي همش از خواب ميپري ...
از چيزي ميترسي ...
صبح كه از خواب بيدار ميشي نه مي توني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه توي فكر و ذهنت قدم مي زنه
به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي افتادم ! آخه من چمه ؟
راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين رفته و فقط اون مونده
طوري بهش عادت مي كني كه اگه فقط يه روز نبينيش دنيا به آخر ميرسه
وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن
گرچه عشق نه حرفي مي زنه و نه نگاهي مي كنه !
آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه و بعد ولش مي كنه به امون خدا
وقتي باهاته همش سرش پائينه
تو دلت مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشاي قشنگت يه ذره شده
ديگه از آن خودت نيستي
بدجوري بهش عادت كردي ! مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه مي خواد ببينتت
سراز پا نمي شناسي حتي نميدوني چي كار كني ...
فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل خواب اونو ديدي...
خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ...
هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ ميگي آخه از دروغ متنفره ...
وقتي اون رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش ...
ولي اون ...
سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه
اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني !
دنيا رو سرت خراب ميشه
همه چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختيهاي دنيا رو
بهش مي گي من … من … من
از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستت رو ميبوسه ميذاره رو قلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي هميشه تركت مي كنه
ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه
يه هويي صداي شكستن چيزي مي آد
دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين ميريزه
دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون ميگفت اگه يه قطره اشک از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ...
دلت ميخواد بهش بگي چقدر بي رحمي که گريه رو ازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي از گلوت در نمياد
بهت ميگه فهميدي چي گفتم ؟با سر بهش ميگي آره!...
وقتي ازش ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم!
انگشتري رو که تو دستته در مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ...
ازت ميگيره ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه...
بعد دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و...
بعد اون روز ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز نمي كني
آخه اگه بازشون كني بايد دنياي بدون اون رو ببيني
تو دنياي بدون اون رو مي خواي چي كار ؟
و براي هميشه يه دل شكسته باقي مي موني
دل شكسته اي كه تنها چاره دردش تويي
اینا مدل های جدید کت ودامن خیلی گشنگه
Power By:
LoxBlog.Com |